گزارشی کوتاه از دومین رویداد حرکتانسانی(روایت چالشهای رسیدن)
دانهای که باهم کاشتیم، درخت شد!
هواشناسی اعلام کرده بود که پنجشنبه ٩ تیر، دمای هوا بالای ۴٠ درجه وخیلی گرم خواهد بود! گنجشکها و یاکریمها به شاخهی درختها پناه میبردند، درختهایی که در مسیر رسیدن به سالن رویداد بودند و سایهشان را هم کمکم ماشینهایی میگرفتند که مردم را به محل برگزاری رسانده بودند. هوا گرم بود… اما نه گرمتر از استقبال مخاطبین عزیز!
از دو هفته قبل تبلیغات رویداد و ثبتنام آغاز شده بود و با توجه به ظرفیت بالای ۸۰۰ نفری سالن، یکی از دلمشغولیها این بود که آیا سالن پر خواهد شد؟ و اما چند روز بعد، استقبال آنقدر زیاد شد که یک شب مانده به اجرای برنامه، مجبور شدیم اعلام کنیم که ظرفیت حضوری کامل شده و فقط بهصورت آنلاین در خدمت مخاطبین هستیم. اگر ساعت چهار و نیم عصر از خیابان خاقانی میگذشتید، جمعیت زیادی را میدیدید که دارند وارد مرکز همایشهای شهدای سلامت(برج سپید سابق) میشوند! در قسمت ورودی سالن، مدعوین پذیرش شده و با بستههای هدیهای که تقدیمشان میشد وارد سالن میشدند.
این بسته اما خودش داستانی دارد که بد نیست بدانید. در کنار دیگر تیمهای برگزاری، تیمهنری تلاش کرده بود تا هدایا کاربردی و تاثیرگذار باشند و با خودشان مفهومی را منتقل کنند.
یکپایهی موبایل چوبی که در کنار کاربردی بودن اشاره به تکیهگاه بودن داشت. یک تکه کاغذ اریگامی که یکطرفش معرفی کوتاه بنیاد بود و طرف دیگر دعوت به تا زدن کاغذ، که وقتی تاها را انجام میدادی، یک قلب ساخته بودی! و این قلب کوچک نماد زندگی بخشیدن بود و یک شکلات که اشاره به داستان یکی از سخنرانهای رویداد داشت و یک بطری آب که آب ضرورت حیات است و البته انداختن بطریاش در سطل بازیافت، احترام به محیط زیست.
بعد از پر شدن سالن، برنامه با نیایشی کوتاه، قرائت آیات الهی و سرود جمهوری اسلامی ایران آغاز شد. دوطرف ردیف اول که جایگاه مهمانان ویژه و سخنرانان برنامه بود، مزین به تصاویر شهدای سلامت؛ پزشکان و پرستارانی شده بود که در دوران شیوع کرونا، جان عزیزشان را فدای سلامت مردم کرده بودند.
با اعلام مجری یادوخاطرهی این عزیزان گرامی داشته شد و مهمانان و حضار به روح این بزرگواران ادای احترام کردند. در ادامه مجری برنامه؛ آقای آرون، از نمایندهی بنیاد دعوت کرد تا معرفی و خیرمقدمی داشته باشد.
حسامالدین مرادی بهعنوان دبیر این رویداد، روی سن حاضر شد و از فعالیتها و برنامههای بنیاد، سخن گفت و بعد در میان تشویق حضار نوبت به اولین سخنران برنامه رسید.
صدای آرام چرخهای ویلچری از پشت سن شنیده شد و بعد از میان نور کم، جوانی روی صندلی چرخدار کمکم نمایان شد و درخشید. وحید رجبلو در میان استقبال حضار که حالا ایستاده تشویقش میکردند روی سن حاضر شد. وحید با وجود معلولیت بالای ۹۰ درصد که حاصل بیماری اساماَی است، توانسته کارآفرینی کند و با راهاندازی اپلیکیشن توانیتو برای افراد زیادی خدمات و اشتغال ایجاد کند.
وحید که خیلی آرام و متین سخن میگفت، در میان مطالب دلنشینش گفت: «… من از جایی میام که تبعیض خیلی زیاد بود و فرصت برابری وجود نداشت. در کودکی یک چرای بزرگ داشتم که چرا نمیتونم مثل یک آدم عادی، زندگی عادی داشته باشم!؟ فرصت آموزش و پیدا کردن دوست رو نداشتم و تنها دارایی من یک خانواده مهربون بود اما محدودیتها هم وجود داشتن. تا ۱۳ سالگی مدرسه نرفته بودم و هیچسوادی نداشتم اما سعی میکردم بازیهای خلاقانه انجام بدم. بااینکه پیشرفت بیماری کم کم حرکت بدنی رو از من میگرفت اما جلوی رشد ذهنی رو هرگز نتونست بگیره. من کمکم فهمیدم فقط من مشکل ندارم و هر آدمی توی زندگیش یه سری مشکل داره.»
وحید به آرامی خندید و ادامه داد: «دوستانم میگن: تو اعتیاد داری به امیدواری… دیر ناامید میشی! و این باعث شده خیلیها وقتی نیاز به انرژی مثبت دارن، با من تماس بگیرن… و از این بابت خیلی خوشحالم.
چون مهمترین چیزی که به خودم کمک کرد؛ تعامل با آدمها بود.»
بعد نوبت رسید به سخنران دوم. مردی که نزدیک به نیمقرن از ایران دور بود اما دلش با ایران و ایرانی بود.
مهندس جعفر شالچی که کارآفرینی موفق و ثروتمند در اروپاست و بنیاد حرکتانسانی را بنا کرده است، از داستان مهاجرتش در کودکی به اروپا و بعد بیسروسامان شدن و زندگی در یتیمخانه و بعد تحصیل وموفق شدندش در بازار ساختمانسازی دانمارک گفت و اضافه کرد: «من یک میلیونر خودساخته نیستم… هیچ میلیونری خودساخته نیس و سیستم درستی که نسلها براش تلاش کردند باعث رشد من شده و حالا باید بهش برگردونم و دینم رو ادا کنم…»
جعفرشالچی در ادامه از هدفش برای تاسیس بنیاد حرکتانسانی گفت و اینکه چطور یک کودک فقیر، فرشتهی راهنمای او شده است.
« در یکی از سفرهام به آفریقا، در منطقهی محرومی به یک بچه، یک مشت شکلات دادم و اون بچه دوستانش رو دور خودش جمع کرد و اول بین اونها تقسیم کرد و وقتی مطمئن شد همه شکلات دارن، اونوقت شکلات خودش رو خورد!» و بعد رو به حضار کرد وگفت که امروز همهی شما شکلات دارین درسته؟(اشاره به شکلات داخل بسته هدیه) که این اشاره به شیرینی و اهمیت تقسیم مهربانی داشت و بعد سخنانش را با این جمله از مولانا به پایان رساند: «تو قطرهای از اقیانوس نیستی… تو اقیانوسی هستی در یک قطره… خواهش میکنم هرروز این قطره رو جدی بگیرید.»
آنچه سخنرانیها را به هم وصل میکرد، تشویق ایستاده و از تهدل حضار بود که برای نفر قبلی و بعدی بود!
نفر بعد کارآفرین نمونه مهندس جلیل افشارنژاد بود که نزدیک به ۶۰ سال در حوزهی صنعت وتجارت فعالیت کرده و مالک ۸ کارخانه بزرگ از جمله شیرخشک مولتی و قهوهی مولتیکافه است.
او که بعد از قطعهسازی خودرو به تولید شیرخشک رویآورده و به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان شیرخشک در خاورمیانه تبدیل شده در بین سخنانش اشاره کرد که: «تک تک شما میتوانید به سازندگی وطن کمک کنید و همهی ما مسئولیم…» او همچنین در مورد راهاندازی کارخانه شیرخشک گفت که در آن زمان شیرخشک از خارج وارد میشد و بر اساس تشخیص گروهی از پزشکان و متخصصان، این شیرخشکهای وارداتی باعث بیماری نوزادان میشد… این شد که بر اساس پیشنهاد پسرم، تصمیم گرفتم در این زمینه هم سرمایهگذاری کنم و برای این منظورم خانهام را در لندن فروختم تا خرج راهاندازی کنم چون مطمئن بودم این یک کار اساسی به نفع فرزندان این سرزمین است…»
در پایان سخنان مهندس افشار، سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» پخش شد که همهی حضار ایستادند و همراه با سرود خواندند. و بعد نوبت به سخنران اهل سفر برنامه رسید!
منصور ضابطیان، مستندساز، نویسنده و جهانگرد که حضار خاطرهی خوش رادیوهفت را با او دارند در میان ابراز احساسات جمعیت خودش را به روی سن رساند و به این همه اشتیاق ادای احترام کرد. او در میان روایتها و خاطرات دلنشینش گریزی هم به چالشهای «نه» گفتن زد و گفت: «خیلی جاها برای اینکه حالم خوب باشه گفتم نه. اولین نه رو زمانی که همه دوست داشتن پزشکی بخونم ولی خودم گمشدهی دیگهای داشتم. پدرو مادرم دوست داشتن که دکتر مهندس بشم… پدرومادرها در عین مهربانی که دارن مهارت شاد بودن رو به ما یاد نمیدن… بیشتر از ما میخوان که دکتر بشیم… از ما میخوان که مهندس بشیم اما کمتر از ما میخوان که خوشبخت باشیم!»
در ادامه منصور به اهمیت اهل سفر بودن، اشاره کرد و اینکه چطور سفر کردن باعث رشد درونی آدم میشود و آدم در سفر و تعامل با دیگران کمکم خیلیچیزها از جمله همدلی، سادهگرفتن، بخشیدن، مدارا، قضاوت نکردن و… را یاد میگیرد که همهی اینها یعنی خوشبختتر بودن.
بعد از پایان سخنان او و تشویق حضار نوبت رسید به آخرین سخنران رویداد… مردی که فیلمش جان یکنفر را نجات داده بود!
سیدرضا میرکریمی که در کارنامهی درخشان خود فیلمهای تحسین شدهای همچون «زیر نورماه» «خیلیدور،خیلینزدیک» «بههمینسادگی» و… دارد در میان تشویق حضار روی سن قرار گرفت و روایتش را با ماجرای رانندهی تاکسی شروع کرد که در یک روز سرد زمستانی بهخاطر مشکلات فراوان تصمیم میگیرد به زندگیاش پایان دهد و بعد یکنفر مسافر سوار ماشیناش شده و با دیدن حال بد راننده، یک بلیت سینما از کیفش بیرون میآورد و به راننده میگوید من دوتا بلیت سینما دارم اگر دیدن فیلم حالت را بهتر میکند این بلیت را بگیر و با من به جشنواره فجر بیا… میرکریمی ماجرا در این لحظه رها کرد و بعد از روایت چالشهای مسیرش، گفت: «شنیدن قصهها باعث میشه که ما درک بهتری از دیگری داشته باشیم. قبل از اینکه بخوایم بهش کمک کنیم یا باهاش همدلی داشته باشیم. قصهها به ما کمک میکنه تا جایِ دیگری، بشینیم. به ما یاد میده که فقط ما توی جهان زندگی نمیکنیم و دیگران هم با همه مشکلاتشون هستند. به ما کمک میکنه از دریچهی نگاه اونها به جهان نگاه کنیم و این اتفاق کمی نیست… مبنای تمام مکاتب اخلاقی اینه که چیزی که برای خودت نمیپسندی برای دیگران هم نپسندی… پس باید بدونم دیگران چه کسانی هستند و چی میخوان.» و بعد به ماجرای رانندهی تاکسی برگشت و گفت: «… یک روزی توی خانهی سینما درگیر جلسات بودم که مسئولدفترم اومد داخل اتاق و گفت که یکنفر مدتهاست برای دیدن شما میاد و امروز وقتی از دیدن شما ناامید شد این نامه رو داد که بدم به شما. اول فکر کردم از این نامههای درخواست بازیگریه و بازش نکردم…
چندماه بعد که کیفم رو مرتب میکردم، به نامه رسیدم و بازش کردم و خوندم. نوشته بود که در یک روز برفی سرد زمستونی که از همهچیز خسته بوده و تصمیم داشته به زندگیش پایان بده خیلی اتفاقی یک بلیت از جشنواره فجر دریافت کرده و فیلم «خیلی دور، خیلینزدیک» رو دیده… بعدش احساس کرده که شهامت این رو داره که ادامه بده و زیر بار مشکلات، نشکنه و دوام بیاره و این اتفاق زندگیش رو نجات داده.» رضا میرکریمی که به سختی احساسش را کنترل میکرد گفت که حتما خدا دوست دارد که ما به قصهی هم گوش بدهیم و نسبت به هم بیتفاوت نباشیم و هوای هم را بیشتر از پیش داشته باشیم. حضار ایستاده تشویقش کردند و بعد نوای موسیقی خیلی دور خیلینزدیک، ساختهی استاد محمدرضا علیقلی در سالن پیچید و بعد با پایان برنامهی سخنرانی، در حالی که حضار به سمت تالار پذیرایی راهنمایی میشدند ترانهی «زخمی عشقی وطنم…» در سالن پخش شد. بعد از نزدیک به ۳ ساعت سخنرانی، همه در تالار پذیرایی در کنار سخنرانان با دیوار مطبوعاتی بنیاد، عکس یادگاری گرفتند و همچنین از تابلوهای دوجشنواره عکس بنیاد هم بازدید کردند. از جمله موارد ارزشمند رویداد، حضور مهمانان دارای معلولیت جسمیوحرکتی و روشندل بود که بیش از ۲۰ نفرمعلول بهصورت حضوری از برنامه استفاده کردند.
در سالن بیش از ۸۰۰ نفر حضور داشتند و بهصورت آنلاین هم ۴۵۰ نفر از رویداد بهرهمند شدند. اینبار هم هزینههای ثبتنام در جهت حمایت تحصیلی دانشآموزان بنیاد صرف میشود که برای دریافت گزارشهای تحصیلی و مالی میتوانید با سایت و دفتر بنیاد در تماس باشید.
دانهای که باهم کاشتیم… درختی پربار شد… امیدواریم این همه همدلی و مشارکت و مهربانی همچنان از جانب مخاطبین عزیز ادامه داشته باشد. از تمامی عزیزانی که مارا در برگزاری دومین رویداد حرکتانسانی، با کمکهای معنوی و مادیشان بههرشکل، یاری کردند، صمیمانه سپاسگزاریم و دلخوشیم که باز هم کنار هم قدمهای بزرگی برای مردم… برای انسانیت، برخواهیم داشت… آمین.
بدون دیدگاه